دکتر

نسخه های آهنگین دکتر با رقص همیشگی
جوان درمان نیست
فقط تا حدودی توقف رشد
غده سرطانی ؟
ایدز ؟
رشد محزون آمار مرگ و میر تارهای مو

یک طرفه

همیشه از سمت راست برانید
دنده ی سنگین در سراشیبی
جاده یک طرفه
نور مزاحمی در آینه نیست
مقصد نرفته ها
بازگشت بن بست


اتوبوس


تکرار سریع برف پاک کن
در جاده ی بارانی دو طرفه
سیگار با لذت باریدن آسمان
چشمک چشم گربه ای ها
لبخند ملیح تابلوهای راهنمایی

مردی خشن زنی ساکت
ردیف پشت سرم
زن پلاستیک در دست
حالت تهوع گذشته
و تکرار مکرر رفتن در صدای دور موتور

عادت


عادت کرده ام
آنقدر فجیع
که برری نشستن بر کاناپه نیز باید کمربند ببندم





کمر مالیده بر تشک مبل
کمر بندها بسته
آرامش با پس زمینه عادت

مرگ برگ ها


به رسم بودا آتش می زند باغبان پیر پینه به دست ، برگ های مرده ی پاییز را
تشییع غمناکی است
کاری کنید، تا زمستان نیاید
گر شده حتی برگهای نیمه جان را به شاخه های بی وفا باز بچسبانید



دندان خرد شده روی زبان
لبان چاکیده
من از چه حرف میزدم ؟

دگرگونی شهری


کک مک های قریه نشینی
چه خنده دار دلبری می کنند
اینان با شقیقه های پریشان ، با چشم های درشت شهر ندیده
آفتاب نشان طلوع و غروبشان
دستان پینه بسته ی بی شهوت
سادگی را طلب میکند

نمی دانم شهر چرا آدمها را دگرگون میکند


من قاتل نیستم


خون از انگشت می چکد
اثر انگشت بر آلت قتاله
جای پا در صحنه ی جنایت
من قاتل نیستم
می خواهم زنده بمانم
داشتم گل سرخی به اسارت گلدان می بردم از باغچه
که کرم خاکی مرد
از دلتنگی گل و ضربه ی بیلچه

یاد بچگی


یاد بچگی افتادم
در باغچه ی گرما زده ی ظهر تابستان
کرم خاکی اعدام می کردم با گیوتین بیلچه
قلعه می ساختم از آرزوهای بزرگ شدن
اکنون جوراب ها که طعم خستگی روزمرگی میدهد را میکنم
و بر کاناپه ی کنار پنجره انتظار می کشم بزرگی را با خاطرات بچگی

سر درد یلدایی


یلدای تنهایی انگار سحر ندارد
مثل این سر درد لعنتی
فر یاد می کشد چشمانم از حدقه های خون آلود
مترسک باغچه برایم عشوه میکند زیر نور ماه
شب کثافت بار است با پر سکوت
چایی دبش در دست
انتظار پایان

شبی از شبها


صدای سگ همسایه راه میرود بر اعصاب خرد شده کف آشپز خانه
غروب نکبت بار است و مزخرف
حس استفراغ تاریخ در سر
آرام بر تخت جیر جیرک دار کهنه خزیدم
زندگی را میکنم خواب
بای تا فردا

یلدا

پیاده روی در غروب کسالت بار زمستانی
حس جمعه شدن همه روزهای شب دراز
یلدا ؟
آه
حال به هم میزند
درازی شب را جشن گرفتن
عزای روز را شادی
بی شرمانه نیست ؟

سنگدل


از قصد بر استخوان برگ ها راه میروم
یعنی من سنگدل شده ام ؟


صدای جیر جیرک کابل فشار قوی
گذشت زمان نا محسوس
صدای تیک تاک ساعت
گاهی تو را به خود می کشد
شی گرایی محض خسته کننده
مشت اعتراض در هوا
وقت تمام شد

دعوای اشیاء


دعوای اشیاء برای پریدن به شعر
آدمک نمی خواهد
حبس ابد برای اجتماع