-
مرگ برگ ها
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 02:06
به رسم بودا آتش می زند باغبان پیر پینه به دست ، برگ های مرده ی پاییز را تشییع غمناکی است کاری کنید، تا زمستان نیاید گر شده حتی برگهای نیمه جان را به شاخه های بی وفا باز بچسبانید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 02:04
دندان خرد شده روی زبان لبان چاکیده من از چه حرف میزدم ؟
-
دگرگونی شهری
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 02:04
کک مک های قریه نشینی چه خنده دار دلبری می کنند اینان با شقیقه های پریشان ، با چشم های درشت شهر ندیده آفتاب نشان طلوع و غروبشان دستان پینه بسته ی بی شهوت سادگی را طلب میکند نمی دانم شهر چرا آدمها را دگرگون میکند
-
من قاتل نیستم
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:36
خون از انگشت می چکد اثر انگشت بر آلت قتاله جای پا در صحنه ی جنایت من قاتل نیستم می خواهم زنده بمانم داشتم گل سرخی به اسارت گلدان می بردم از باغچه که کرم خاکی مرد از دلتنگی گل و ضربه ی بیلچه
-
یاد بچگی
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:33
یاد بچگی افتادم در باغچه ی گرما زده ی ظهر تابستان کرم خاکی اعدام می کردم با گیوتین بیلچه قلعه می ساختم از آرزوهای بزرگ شدن اکنون جوراب ها که طعم خستگی روزمرگی میدهد را میکنم و بر کاناپه ی کنار پنجره انتظار می کشم بزرگی را با خاطرات بچگی
-
سر درد یلدایی
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:24
یلدای تنهایی انگار سحر ندارد مثل این سر درد لعنتی فر یاد می کشد چشمانم از حدقه های خون آلود مترسک باغچه برایم عشوه میکند زیر نور ماه شب کثافت بار است با پر سکوت چایی دبش در دست انتظار پایان
-
شبی از شبها
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:18
صدای سگ همسایه راه میرود بر اعصاب خرد شده کف آشپز خانه غروب نکبت بار است و مزخرف حس استفراغ تاریخ در سر آرام بر تخت جیر جیرک دار کهنه خزیدم زندگی را میکنم خواب بای تا فردا
-
یلدا
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:11
پیاده روی در غروب کسالت بار زمستانی حس جمعه شدن همه روزهای شب دراز یلدا ؟ آه حال به هم میزند درازی شب را جشن گرفتن عزای روز را شادی بی شرمانه نیست ؟
-
سنگدل
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:04
از قصد بر استخوان برگ ها راه میروم یعنی من سنگدل شده ام ؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:03
صدای جیر جیرک کابل فشار قوی گذشت زمان نا محسوس صدای تیک تاک ساعت گاهی تو را به خود می کشد شی گرایی محض خسته کننده مشت اعتراض در هوا وقت تمام شد
-
دعوای اشیاء
جمعه 2 دیماه سال 1384 00:01
دعوای اشیاء برای پریدن به شعر آدمک نمی خواهد حبس ابد برای اجتماع
-
یلداهای انتظار
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 23:01
یلدا که می آید با گیسوی سیاه بلندش خاطرات انتظارت باز زنده می شود یادت هست تو هنوز رفتنت را ؟ یاد می آوری ، آنگاه که گفتی بی تو نیز می توانم بروم ؟ یادت هست رفتنت را ؟ یادت هست ؟ از یاد نبرده ام گریه های زیر باران را گریه های بی همگان را یادت هست ؟ نمی دانم اکنون وطن من را ترک گفته ای ولی دریغ نمی دانی وطن غربت گشته...
-
دیدار
شنبه 19 آذرماه سال 1384 23:02
یک پا از صندلی عقب پیاده می شود آرام می ایستد و پالتوی چرم اش را می پوشد یقه خز غیر خزش به گردن کشیده اش نوازش می کشد هنگام راه رفتن محور پاشنه کفش نمی لرزد در به آرامی باز می شود صندلی کنار من پر شده است دستکش جیرش را با دندان سفید می کشد رد رژ به سپیدی light و جام نیمه خالی ته سوخته های قهوه ای لبم مزه رژ میدهد...
-
...
شنبه 19 آذرماه سال 1384 22:58
دستمال کاغذی مچاله روی زمین گریه میکند صدای جیر جیرک در نور به تاریکی کف و سقف می تابد دستی سرد و گرم کننده به گونه ام می لغزد و با دستمل گلدوزی شده آرام نوازش می کند خشکی پاییزم را
-
سردرد
شنبه 19 آذرماه سال 1384 22:57
چشمان فراری از حدقه شقیقه های میگرن دوست آبشار بینی حس دوست دشتن آش رشته در پس ویترین بارانی پنجره استراحت لازم تصویر تکراری از ناگفته ها بوی عطری تازه می خواهد مشام
-
خوردن سرما
شنبه 19 آذرماه سال 1384 22:55
غار منفجر شده صورت صدای تیک تاک دینامیت همه جا سیاه نور مزاحم سفیدی به آشوب میکشدت و سیاهی التیم میدهد کدامین پتک درد اور تو را میهمان کرده اند صدای کفش پاشنه بلندی و عطری مستانه تو را از ندیدن پشیمان میکند یعنی باز می آید؟
-
...
شنبه 19 آذرماه سال 1384 22:52
ساعت روی مچم ویبره می رود استاد می گوید وقت تمام شد؟ هفته آینده مبحث ناگفته ها ازدحام پشت در ممنوع
-
خواب
جمعه 18 آذرماه سال 1384 19:06
خمیازه اسب ابی شاخ قشنگ اکسیژن به خواب خوش آمدید ورود مجردها ممنوع لژ خوانوادگی پزیرایی با موسیقی زنده از دادن قلیان به خانم ها معزوریم حجاب شما نشانه شخصیت شماست حد اکثر مدّت پزیرایی 1.5 ساعت ورودی رایگان حداقل سرویس 5000 تومان 15% حق سرویس چوب در خمیازه تمساح مجرد خواب ممنوع
-
تیک آف نوشتن
جمعه 18 آذرماه سال 1384 19:05
قرمز 1 2 3 چراغ سبز تیک آف نوشتن خودکار از تکرار فراری خطوط ممتد : سبقت ممنوع مقطع تا پایان
-
استفراغ قلم
جمعه 18 آذرماه سال 1384 19:04
چراغ خواب مهربان حد فاصله خواب و بیداری قلم در جیب جلویم رخ زده است خود نویس سر شر از نوشتن کاغذ مناسب پیدا نمی شود اه ... باز که پریهنت رو جوهری کردی
-
حمام شعر
جمعه 18 آذرماه سال 1384 19:02
سرور شپش زده جوش ترکیده زیر، زیر پیرهنه بغل پاره ی پدری بوی عرق و بلوغ اطاق تاریک هوس نوشتن پاک کن خراب است جکوزی قات زده
-
اعتیاد
جمعه 18 آذرماه سال 1384 19:02
رگ گم شده تزریق فضا نوردی را دوست داری ؟ بمب افکن های پند آموز tv بدنم کرخت اعتیاد نوشتن کاغذ گم شده آست
-
سردرد
جمعه 18 آذرماه سال 1384 19:01
انفجار سرخ پشت جبهه چشم ضربان سر ترکان نبض ارتفاع نباید کم شود سرعت گیر ممنوع میگرن ؟ سینوزیت هوس ارضا نشده روح استرس ممنوع سرما ، گرما نه . همیشه معتدل
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 00:22
از این بالا زمین نقاب ابر اگین اش را به تو نشان می دهد باز به دیدارش شتابانی ؟
-
پرواز - بازگشت
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 00:21
کمربند بسته no smoking پشتیه صندلی در حالت ایستاده زمین در انتظار است رهایی نیست هیچ آغازی را از پایان گریز نیست و هیچ پرواز را از فرود و هیچ رهایی را از اسارت اسیر را چه معنا میکنی اسیر زمین یا آسمان فرق ندارد اسیر ، آزاد نیست همچو آزاد که هیچ وقت ، آزاد نیست خاک های بر سر من بازگشته ام از همان راه رفته یا نرفته ،...
-
دلتنگی
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 00:20
سرم درد میکند ابرهای نزدیک می گویند ما هم پر دردیم چیزی نیست دلتنگی زمین است و خاک
-
خواب رویاها
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 00:19
لاجوردی آسمان همگین با نارنجی پاییز خورشید داستانم باز ، سرم پایین شهر نقشه گشته هوا نمناک و سرد من رهایی را مز مزه میکنم د ررررررررررررررررررررررررررررررررر صدای ساعت شب بیدار صبح با همه چهره های شرم انگیز و هواس انگیز من دلم خواب کشیده است کدام کافی شاپ این را سرو می کند روز تمام شد و من هنوز گشنه ی خواب رویاها
-
پرواز
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 00:17
موتور ها روشن اوج می گیرد سر گیجه گوش ها گرفته حال خوشی است بی وزنی آسمان تو را میکشد به سوی خود من از زمین رها شده ام ؟ زمین دور خانه کوچک آدمها مور گونه می جنبند ابرها نزدیک دستم را دراز می کنم یک مشت ابر چیدم خورشید به موازاتم غرورب می کند زمین دور است ولی من هنوز اسیر زمین زمین با آغوش باز تابوت هایش
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 00:10
تمرین های مکرر استاد با جدیتی مذحک در فهم اصول معلق شب اوّل رهایی کس می پرسد 2 با 2 چند میشود ؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 00:09
برگهایم زیر پای رهگزران ناله می کند اگر دستت می رسد !! صورت خشک و سرما زده ام را دریاب