یاد بچگی


یاد بچگی افتادم
در باغچه ی گرما زده ی ظهر تابستان
کرم خاکی اعدام می کردم با گیوتین بیلچه
قلعه می ساختم از آرزوهای بزرگ شدن
اکنون جوراب ها که طعم خستگی روزمرگی میدهد را میکنم
و بر کاناپه ی کنار پنجره انتظار می کشم بزرگی را با خاطرات بچگی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد