چراغ قرمز

پام و رو پدال فشار میدم
عقربه همین جور داره بالا و بالا تر میره
بیرون خیلی تند از کنارم میگذره
انگار زمین تند داره زیر پاهام میچرخه
نمی دونم این خیابون ته داره یا نه
دلم می خواد یه دیوار،
یه دیوار بلند،
می خوام دیوار رو بوس کنم
ضربه مغزی میشم؟
بهتر از مرض و درد و مرگ با نکبت

همین جور دارم میرم
یه صدای بلند داره باهام هم نوا میشه
(مرده میبرن کوچه به کوچه )
آی چه صدای دلنشینی است
{ یاد فرهاد و شاملو بخیر }
 
سرعت رو دوست دارم
سرعتی برای نرسیدن
برای رفتن
برای بی قراری

اون آخر یه جا چند تا چراغ قرمز روشنه
چشمم نمی بینه
دلم نمی خواد وایسم
گواهی برای ایستادنم نیست
چند تا کارگر دارن اسفالتو درست میکنن
یه تابلوبزرگ وسط خیابون عکس دو تا کارگر خسته روش
میزنم بهش پرت میشه تو آسمون

دلم نمی خواد وایسم
آخه عادت کردیم همه چراغ قرمزها رو وایسییم
نمی خوام این یکی رو وایسم
می خوام برم به سمت اون دیوار
ولی ، ولی نمی دونم
پاهام یه دفعه ترمز میکنن
چرت خیابون می پره
باز همه جا ساکت میشه
صدا میاد( کوچه ها تاریکن دوکونا بسه )
یه نفر به شیشه میزنه
پیر مرد پریده خوابیست با یه جاروی مهربون
بهم میگه جوون دلت آشوبه انگار ! ؟ سرت رو به باد میدی !!!
هیچی نمیگم
آخه می خوام، می خوام، به خودم و به باد بدم
می خوام همسفر باد بشم با همه مهربونیش
اگر باد نیومد هم سفرطوفان میشم با همه تندییش

می خوام برم
ولی چراغ قرمزه

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:53 ب.ظ

جوون دلت آشوبه انگار ، چه بی قراری. هیچ چراغی برای همیشه قرمز نمی مونه . بالاخره سبز می شه و میری. همه میریم. همه یه روز مرزارو می شکنیم و می ریم. کاش کمی صبر داشته باشیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد