شب تار است
گرگها بیدار
شهر در دیواری زندانی ، دیوار بی اعتمادی
همه شهر به هم غریبه
نگاهی آشنا نمیابی تا آنچنان گره زنی نگاهت را، که دوست داری نگاهی به نگاهت گره خورد
هیچ کسی نیست تا به تو یارای مقابله دهد
آنان هم که هستند شاید فردا نباشند
من هم شاید فردا نباشم
ولی میدانم اگر این دیواره بی اعتمادی روز به روز بلندتر شود دیگر فردا برای زندگی نیست
شهر همه در خواب صدای تلو تلو خوردن پاسبان مست در کوچه فاحش است
نگاهبان دیوار بی اعتمادیس
گاهی یک نفس به گرمی از سینه بر می خیزد
گاهی کسی هوس فریاد می کند
گاهی کسی دستی را به مهر می گیرد تا دیوار را خراب کنند
ولی این گاه ، ناگاه می شکند
ودیوار بر سر خودمان خراب میشود تا باز گرگان بتوانند دیوار را بلند تر کنند
هر چه تنها فریاد بر آریم این است عاقبت
خلایق هر چه لایق
اگر باشد فریادها باهم ، دیوار بلند شب نیست آنگاه محکم
سلام.خیلی زیبا بود.موفق باشید
اگر فریاد ها باشد با هم... یعنی می شود که با هم باشد؟
خوشحالم که می خندی... اینجوری من هم می خندم... دیروز داشتم فکر می کردک که به حای بی دلیل غمگین بودن، بی دلیل شاد باشیم...
:) بازم بخند باشه؟
سلام .خوبین؟وبلاگتون واقعا زیبا و جالب و پر محتواست. موفق باشید دوست گرامی و شااااااااااااد. منتظر پیامهای سبزتون هستم.سری به ما بزنین......خوشحال میشم.ممنون
سلام ... با اینکه وبلاگت ساده هست ... ولی پربار و مطالب زیبایی داره .. در پناه حق موفق و سلامت باشید ...
بی اعتمادی تیشه به ریشه ی هر چی عشقه می زنه. با پر اعتماد عشقمان را پرواز دهیم تا اوج شکوفایی دوستیمان. پرواز عشق را با یکدیگر تجربه کردن هنریه که هر کسی نداره. سالم و شاد باشی باران.
سلاممممممممم
خیلی قشنگ بووووووووود
به ما هم سر بزن
موفق باشی
اگر فریادها باشد با هم. اگر دستها گیرد دست یکدیگر . اگر بانگ برداریم ما به جای این من تنها.چه راحت بشکنیم دیوار این شب را.خیلی خوشم اومد خیلی.
سلام دوست من
خیلی زیبا بود انشاالله که بهتر هم می شه!!
در تمام مراحل زندگی موفق باشی