بهارم رفته از آغوش

پنجره می کند فریاد که ای مرغ پربسته چرا با قفس کرده سازش
بهارم رفته از آغوش
حصارم میشود هر روز تنگتر
دلم خون از شب تار است
چگونه شد ،آه آه خانه دیرینه ویران است
مردند جد و پدر جدم در این آشفتگی من هستم و من
آری تنها مندم من با میهن
میهن از بنیان ویران است
چگونه شد ،این پر بهار و پر پرنده، گشته خازن و بی پرنده
چگونه شد ،این جنگل سبز، گشته کویره خشک و بی آب
چگونه شد ،آه آه آن همیشه آفتاب ،گشته چنین شب تار
من هستم، من، تک و تنها میکنم فریاد فریاد
صدایم تک، تک و تنهاست
سکوتش پر وحشت و رعب آساست
گهی هم، هم فریادی هست با من ولی شب ناجوانمردانه تار است

سحر پایان این شب ها نزدیک

من هم لیک الان تک و تنها ولی فردا هستنند هم فریادها

نظرات 6 + ارسال نظر
نسیم جمعه 24 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:46 ب.ظ http://mehrnaz2685.persianblog.com

هییییییییییییییییییییی من اول شدمممممممممممممممم بعد از عمری (نودونه بوقی) شعرت خیلی خوشگله از اینا به ما هم بده برا وبلاگمون بزنیم قشنگ بشه خیلی قشنگ بود دستت طلا فعلا

عسل و ویدا شنبه 25 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.aasheghetanha.blogsky.com

سلاممممممممممم
مثل همیشه خوب بووووووووووود
موفق باشی

مهدی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 06:40 ب.ظ http://www.moein-nia.blogfa.com

سلام داداش محمد وبلاگ قشنگی داری شرتم که عالیه موفق باشی به منم سر بزن خوشال میشم

سارا شنبه 25 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:28 ب.ظ http://sarah.blogsky.com

شب تاریک و ره باریک و بیم موج و گردابی چنین حایل...
چاره ای نیست... باید دل رو به دریا زد و رفت... وگرنه می مانم و مرداب می شوم...
باید دل را دریا کرد و رفت...

سارا شنبه 25 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:29 ب.ظ

راستی! حایل با ح نیست... با ه است...
تصحیح می کنم:‌ هایل

فرناز چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام به نظر من عالی بود و هست دستتون درد نکنه موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد